دراین شبهای دل تنگی که غم با من هم آغوشه
بجز اندوه و تنهایی کسی با من نمی جوشه
کسی حالم نمی پرسه کسی دردم نمی دونه
نه هم دردآوایی با من یک دل نمی خونه
از این سرگشتگی بیزارم وبیزار
ولی راه فراری نیست از این دیوار
شايد يه کسي شبها براي اينکه خوابتو ببينه به خدا التماس ميکنه!! شايد يه کسي به محض ديدن تو دستش يخ ميزنه و تپش قلبش مرتب بيشتر ميشه!! مطمِئن باش يکي شبها بخاطر تو تو دريايي از اشک ميخوابه!! ولي تو اونو نميبيني؟؟ شايدم هيچ وقت نبيني
تو را به ياد آن روز...... تو را به گلبرگ هاي خشک آن رز خشکيده....... تو را به روز اول بار ديدنت.........تو را به اولين نگاه عاشقانه....... تو را به ياد بارون روز نيامدنت..... تو را به تنهايي روز رفتنت....... تو را به بوي بارون روز برگشتنت....... تنهايم مگذار ديگر
در حسرت ديدار تو بگذار بميرم... دشوار بود مردن و روي تو نديدن... بگذار بدلخواه تو دشوار بميرم... بگذار که چون ناله مرغان شباهنگ... در وحشت و انوده شب تار بميرم... بگذار که چون شمع کنم پيکر خود آب.... دربستر اشک افتم و ناچار بميرم.در حسرت ديدار تو بگذار بميرم...
بدلخواه تو دشوار بميرم...
بگذار
... بگذار که چون شمع کنم پيکر خود آب.... دربستر اشک
افتم و ناچار بميرم
.. ميميرم از اين درد که جان دگرم نيست... تا از غم عشق تو دگر بار بميرم... تا بوده ام اي دوست وفادار تو هستم... بگذار بدانگونه وفادار بميرم
این چه امد نی است که بعد از تولد باید انتظا ر مرگ را کشید. نفرین بر این زندگی
چه زیباست به خاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بدون خوشبختی زیستن و برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن. ای کاش واقف بودی که بدون تو مرگ گواراترین زندگی است و بدون تو و بدور از دست های مهربان تو و بدون قلب حساست زندگی چه تلخ و ناشکیباست
بین ما فاصله ای نیست بجز فراموشی... تو را به یاد خواهم آورد... تو را به یاد خواهم داشت... تو را هر شب در رویاهایم تکرار خواهم کرد... و هر روز صبح که بر می خیزم... گوشه ی لبم لبخندست... بین من و تو رازهای نگفته ایست... که هرگز به کلام نخواهم آلود...
باز شب شد چقدر تنهايم گفته بودي كه شبي مي آيم
باز شب شد و از پنجره ام همچنان راه تو را مي پايم
كنج اين پنجره ها شب همه شب منم و گريه و هاي و هايم
پشت اين پنجره ها تا به سحر پنجه بر پيكر شب مي سايم
نكند بيهوده عمر خود را پشت اين پنجره مي فرسايم
نكند بيهوده تكرار شود قصه ي چشم به راهي هايم
باز چون ديشب و شب هاي دگر مي روم پنجره را بگشايم
باز شب شد شب و از پنجره ام همچنان راه تو را مي پايم...
:: برچسبها:
همهپسند ,
دل تنگي هام ,
دل نوشته ,